- سر وقت
- به هنگام
معنی سر وقت - جستجوی لغت در جدول جو
- سر وقت
- یا سر وقت کسی رفتن، به سراغ وی رفتن
- سر وقت
- اول وقت، به هنگام و در موقع معین، سروقت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هرگاه گاه به گاه
ملاقات، دیدار، جستجو، معامله
سراغ، پرسش، جستجو، جایگاه، مقام
سروقت کسی رفتن: کنایه از به ملاقات او رفتن
سروقت کسی رفتن: کنایه از به ملاقات او رفتن
سراغ، پرسش، جستجو، جایگاه، مقام
سروقت کسی رفتن: به سراغ وی رفتن
سروقت کسی رفتن: به سراغ وی رفتن
کنایه از به ملاقات او رفتن
بی موقع، نا بهنگام
قضا و قدر، قسمت، تقدیر
ملامت
پر زور زور مند پر زور
سرزنش طعنه ملامت
طعنه و ملامت
قضا، قدر، نوشته
اول و آخر چیزی یا جایی
آنچه از روز ازل برای انسان مقدر شده، بخت، طالع
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، سراکوفت، پیغاره، سرزنش، تفشه، زاغ پا، تفش، ملامت، تفشل، عتیب، طعنه، بیغاره، بیغار، نکوهش
Destiny, Fate
судьба
Schicksal
przeznaczenie, los
destino
destino
destino
destin
bestemming
भाग्य